عید رمضان کریم خجسته باد
سید احمد ضیا نوری سید احمد ضیا نوری

 

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت.

درود بر فطر فطرت، سلام بر فطر ذکر و نیایش... تا رمضانی دیگر... و شب های قدر و روز های روزه ای دیگر ، که زنده باشد و رحمت به عالمی کشیده باشد. عید، معیادی در زمان است و فطر میثاقی با فطرت! چرا که رمضان دعوتی است به باز یافتن خود گمشده. ندایی است برای توجه به خدای فراموش شده. ضیافتی است برای تناول از تقوا و پایان این مهمانی خدایی عید قبول است. عید توفیق بر طاعت و اطاعت، عید توبه و تهذیت نفس، عید ذکر های شبانه، عید یعنی کنترل خواسته ها. فطر چیدن میوه های است که از فطرت می جوشد! فطر سپاس نعمتی است که در ماه رمضان شریف نازل شده است. عید فطر پاداش افطار های خالصانه و بجاست، و پایان نامه دوره ایثار و گذشت.

عید گرفته شده از واژه عود به معنی بازگشت است. هر روزی که انسان در آن به زشتی آلوده نگردد آن روز عید است چرا که زشتی بهترین بستر ظهور نزاع میان آدمیان است و باعث برهم خوردن آرامش درونی انسانها میگردد و این همان چیزی است که با عید یعنی آرامش و شادمانی منافات دارد. بدون تردید تک تک مسلمانان با فرا رسیدن عید سعید فطر نوعی شادی و لذت ذرونی در خود احساس می کنند، اما اسقبال مسلمانان از روز عید این نیست، زیرا هر کسی نسبت به معرفت و ایمان خود به این عید بزرگ و با عظمت می نگرد و از آن بهر می گیرد. زمینه ها، ذهنیت ها، مراتب ایمان و عید بر انگیزه افراد دخالت دارد. اجتماع روز عید فطر می تواند در پیوند و همدلی نقش آفرین باشد و در گردهمایی روز عید فطر و قرار گرفتن در کنار هم، از نظرات مشکلات و گرفتاری های همدیگر آگاه می شوند، در این گردهمایی بغض ها و کینه ها تبدیل بدوستی و همدلی می شود و همه در یک صف احساس اتحاد و نزدیکی بیشتری می کنند. عید فطر از سویی حکایت از پیوند معنوی انسان با خدای خویش دارد و از سوی دیگر حکایت گر ارتباط وی با هم کیشان خود است.

ماه رمضان کریم سپری گشت و... اما ما آیا چقدر بهم دیگر دعا نمودیم !!! و تا چه حد قدر همدیگر را دانستیم و مهربان شدیم!!! که سال دیگر نیز مهمان سفره ملکوتی رمضان باشیم. به هر حال عید سعید فطر بر همگان خجسته باد. عید تان سرشار از عشق و محبت. تبسم از شادمانی جاودان همراه تان.

 

 

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد

باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی

غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی

نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا

زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه

هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش

عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد

خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا

از دولت محزونان وز همت مجنونان

آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا

عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد

عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا

ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل

کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا

درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد

همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا

آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین

با نای در افغان شد تا باد چنین بادا

فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی

نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا

آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی

نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا

شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی

تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا

از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی

ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا

آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد

اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا

بر روح برافزودی تا بود چنین بودی

فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا

قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد

ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا

از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش

این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا

ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد

این بود همه آن شد تا باد چنین بادا

خاموش که سرمستم بربست کسی دستم

اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا

حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی

                                                                                                          اگست 2013 م سویدن






August 11th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي